تیپ های شخصیتی
تقسيم بندي تيپ هاي شخصيتي به چهار گروه A,B,C,D يكي از دقيق ترين تقسيم بندي ها در اين زمينه است.
قبل از خواندن هر مطلبي در رابطه با تيپ هاي شخصيتي چند نكته را نبايد فراموش كنيد. از جمله اينكه شخصيت انسان داراي چنان پيچيدگي است كه نمي توان به راحتي آن را در قالب چند جمله توصيف كرد. براي مثال ممكن است شما ويژگي هاي تيپ شخصيتي D را در خودتان ببينيد، اما در عين حال داراي برخي ويژگي هاي تيپ شخصيتي C نيز باشيد. نكته دوم اين است كه قطعاً چندين ويژگي شخصيتي وجود دارد كه در هيچ يك از گروه هاي شخصيتي ذكر نشده است. به همين دليل است كه شما نمي توانيد شخصيت خود را با يك تيپ شخصيتي به طور كامل توصيف كنيد. حال براي آشنايي هر چه بيشتر با اين چهار تيپ عمده شخصيتي، ادامه مطلب را بخوانيد.
ويژگي هاي تيپ شخصيتي A
افرادي كه داراي تيپ شخصيتي A هستند، بسيار رقابت جو، كمال گرا و احساس نسبت به زمان هستند. به همين دليل است كه معمولاً افرادي كه داراي چنين تيپ شخصيتي هستند، معمولاً در حال انجام كار و يا پروژه اي هستند.
گفته مي شود افراد تيپ شخصيتي A در زماني از زندگي خود احساس ناامني و عقب ماندن داشته اند، به همين دليل در همه حال در پي جبران گذشته هستند. آنها مي خواهند هرچه سريعتر به اهداف خود برسند و پيشرفت كنند.
اگر مدتي بيكار بنشينند و كاري انجام ندهند، خيلي زود احساس عذاب وجدان به سراغ آنها مي آيد. بزرگترين مشكل افراد اين گروه، داشتن استرس بيش از اندازه است. آنها معمولاً كارهاي زيادي براي انجام دادن دارند، به همين دليل هم گاه از ترس اينكه نتوانند اين كارها را به موقع انجام دهند، دچار استرس زيادي مي شوند.
ويژگي هاي تيپ شخصيتي B
افراد اين گروه درست برعكس گروه قبل، بسيار آرام و خونسرد هستند. به ندرت مي توان افراد اين گروه را دچار استرس و نگراني كرد. گذر زمان براي آنها اهميت چنداني ندارد. بيكار بودن و استراحت كردن براي آنها خوشايند است. افراد گروه B نيز كمال گرا و به دنبال پيشرفت هستند، اما به اندازه گروه A رقابت جو نيستند.
اغلب افراد اين گروه كارهاي خود را در آخرين لحظات انجام مي دهند. اما بالاخره آن كار را انجام مي دهند.
اين همان كاريست كه افراد گروه A از آن بيزارند و آن را به ندرت انجام مي دهند. از آنجا كه افراد اين گروه خيلي در قيد و بند زمان نيستند، معمولاً كارهاي خود را بدون استرس انجام مي دهند.
ويژگي هاي تيپ شخصيتي C
افراد تيپ شخصيتي C عاشق جزئيات هستند و هميشه دوست دارند نحوه كاركرد اشيا مختلف را كشف كنند. به همين دليل افراد اين گروه براي كارهاي فني بسيار مناسب هستند.
افراد گروه C هيچ گاه به دنبال تحميل عقايد شخصي خود به ديگران نيستند و حتي اگر از امري خوششان نيايد سعي مي كنند آن را تحمل كنند.
به همين دليل هم هست كه گاه دچار استرس و در مواقعي هم دچار افسردگي مي شوند. افراد داراي تيپ شخصيتي C در مقايسه با افراد گروه A و B بيشتر در معرض ابتلا به افسردگي هستند. اين افراد دوست دارند كارهاي خود را به خوبي انجام دهند. به همين دليل هم معمولاً كار كردن با ديگران برايشان سخت است و دوست دارند خودشان به تنهايي كارهايشان را انجام دهند. افراد اين گروه معمولاً درون گرا، مستقل و باهوش هستند.
ويژگي هاي تيپ شخصيتي D
افرادي كه داراي تيپ شخصيتي D هستند از عزت نفس كمي برخوردارند و معمولاً از تاييد نشدن توسط ديگران مي ترسند. همين امر باعث مي شود خيلي نتوانند با ديگران راحت باشند. نمي توان گفت اين گونه افراد اجتماعي نيستند. اتفاقاً افراد اين گروه اجتماعي هستند و دوست دارند با ديگران رابطه برقرار كنند اما هميشه از اينكه رفتارهايشان مورد قبول واقع نشود مي ترسند. احساسات منفي همچون نگراني، استرس، افسردگي و عصبانيت بيشتر به سراغ اين دسته از افراد مي آيد. اتفاقات بسيار كوچك كه ممكن است اصلاً براي افراد ديگر مهم نباشد، مي تواند فردي با اين تيپ شخصيتي را آزار دهد.
آيا افراد مي توانند تيپ شخصيتي خود را تغيير دهند؟
خوشبختانه پاسخ به اين سوال مثبت است. فرقي نمي كند تيپ شخصيتي شما كدام نوع باشد. شما مي توانيد تيپ شخصيتي خود را تغيير دهيد يا حداقل يك ويژگي از شخصيت خود را تغيير دهيد، اما قبل از هر چيز به نكات زير توجه داشته باشيد.
ـ اجازه ندهيد آزمون هاي شخصيتي شما را فريب دهند.
بسياري از افراد برخي آزمون هاي شخصيتي را از خود مي گيرند و نتيجه آن را قطعي و صددرصد درست مي دانند.
اغلب پيش مي آيد كه نتيجه آزموني كه افراد از خود مي گيرند، بر زندگي آنان تاثير مي گذارد. زيرا فرد فكر مي كند نتيجه به دست آمده از آزمون كاملاً درست است. همين امر در زمين ناخودآگاه فرد تاثير مي گذارد. به همين دليل اعمال فرد تحت تاثير افكارش قرار مي گيرد. شخصيت انسان ها پيچيده تر از آن است كه بتوان با يك آزمون كوتاه همه ابعاد آن را شناخت.
ـ ما ويژگي هاي شخصيتي را به ارث نمي بريم.
ما ويژگي هاي شخصيتي را از والدينمان به ارث نمي بريم و در عين حال ويژگي هاي شخصيتي ما به دليل ژن هايمان تغيير ناپذير نيستند. ممكن است فردي داراي تيپ شخصيتي A باشد، اما فرزندانش به ترتيب داراي تيپ شخصيتي B,C,D باشد. پس خودتان را با اين حرف كه ويژگي هاي شخصيتي ارثي هستند و نمي توان آنها را تغيير داد گول نزنيد. شما هرگاه كه اراده كنيد مي توانيد خودتان را در جهت مثبت تغيير دهيد.
ـ سعي كنيد علل اصلي ضعف هايتان را بشناسيد.
مثلاً فردي با تيپ شخصيتي D از تاييد نشدن توسط ديگران مي ترسد. پس چنين فردي بايد ابتدا سعي كند عزت نفسش را افزايش دهد. با اين كار ساير نقاط ضعفش نيز اصلاح مي شود. معمولاً ويژگي هاي منفي ما يك منشا اصلي دارد. با تغيير آن منشا مي توان بسياري از مشكلاتي كه در پي آن به وجود مي آيد را از بين برده و اصلاح كرد.
بهترین زمان برا شناخت همسر
زوج هاي خوشبخت، قبل از ازدواج به يک کليد طلايي و جادويي دست پيدا کرده اند: کليدي به نام «شناخت».
بيشتر از ۹۰ درصد مردم جهان حداقل يک بار در طول زندگي شان ازدواج مي کنند و ۵۰ درصد ازدواج ها بعد از ۳ سال به يک چيز ختم مي شود: «طلاق». اين در حالي است که به عقيده روان شناسان، چيزي که مي تواند به موفقيت يک ازدواج منجر شود به طور باورنکردني ساده است؛ زوج هاي خوشبخت باهوش تر، پول دارتر و از لحاظ روان شناختي خارق العاده نيستند؛ آن ها صرفاً قبل از ازدواج به يک کليد طلايي و جادويي دست پيدا کرده اند: کليدي به نام «شناخت».

ذره بيني در دستان شما
شناخت مهم ترين عامل براي يک ازدواج موفق است و از طريق تجربه به دست مي آيد نه صرفاً از طريق گفت وگو. حتي اگر در هر جلسه خواستگاري ساعت ها پاي صحبت يکديگر بنشينيد، حتي اگر به روش هاي مختلف، تحقيق و پرس وجو کنيد باز هم پس از تمام اين مراحل، نمي توانيد ادعا کنيد که طرف مقابل تان را کاملاً شناخته ايد. هميشه پنهان ترين زواياي شخصيت آدم ها يک جايي پشت حرف ها، نگاه ها و رفتارها پنهان مي ماند و گاهي لازم است يک ذره بين بزرگ برداريد و شخصيت ها را از زير آن تماشا کنيد؛ دوران عقد مانند همان ذره بين است؛ لازم است شريک آينده زندگي تان را در جمع خانواده، دوستان و آشنايان ارزيابي کنيد، از دور بايستيد و نگاهش کنيد، گاهي با او از فراز و فرود کوهي بالا و پايين برويد و قدرت اراده اش را بسنجيد يا در يک مسافرت چند روزه ميزان بردباري و خلاقيتش را محک بزنيد. دوران عقد فرصتي براي شناخت کامل از همسر است.
چرا دوران عقد مهم است؟
دوران عقد به ۱۰ دليل يک مرحله خيلي ضروري در ازدواج محسوب مي شود.
* در آغاز آشنايي، آدم ها تلاش مي کنند که خصوصيات مثبت خود را پررنگ و خصوصيات منفي را که مي تواند موجب قطع رابطه شود، پنهان کنند، اغلب از صحبت کردن درباره تفاوت ها اجتناب مي ورزند يا از کنار مشکلات ارتباطي با سکوت کردن مي گذرند و به اين ترتيب يک تصوير تحريف شده از خود ارائه مي دهند. بنابراين دوران عقد براي شما فرصتي است که شريک زندگي تان را در شرايط عادي تري بشناسيد.
* دوران عقد فرصتي فراهم مي کند که آمادگي پيدا کنيد تا مسئوليت زندگي جديد را به دوش بگيريد. يک زوج به هر حال به فرصتي نياز دارند تا خود را در قالب جديد پيدا کنند و خودشان را در ترکيب با يک انسان ديگر کشف کنند. علاوه بر اين طي اين مدت خانواده ها هم مي توانند براي تهيه مقدمات ازدواج آماده شوند.
* اين دوران زمان مناسبي براي تأمين نيازهاي روحي است تا به اين وسيله هر يک از زوجين به آرامش و سکون برسند. يکي از اين نيازها، نياز به دوست داشته شدن است. داشتن آرامش رواني بيشتر در دوراني که از مشروعيت برخوردار است به يک تصميم قاطع تر کمک مي کند. در حالي که بعضي از واقعيت ها پشت عشق پرشور قبل از روزهاي عقد پنهان مانده است.
ديگر کارکردهاي دوران عقد
* دوران عقد اين امکان را فراهم مي کند که به اصلاح اخلاق و رفتارهاي منفي خود از ديد طرف مقابل بپردازيد و به علايق و سليقه همسرتان توجه کنيد. هم چنين شناخت آداب و رسوم معقول خانواده همسر و احترام به عقايد آن ها ميانبري براي برقراري يک ارتباط موفق با آن هاست.
* مي توانيد از لحظات با هم بودنتان، براي انديشيدن به مسائل مختلف زندگي مشترک از جمله ادامه تحصيل، شغل و مسکن مناسب و تعيين خط مشي هاي زندگي استفاده کنيد.
* براي داشتن روابط زناشويي سالم، آگاهي کامل از مسائل جنسي لازم است و دوران عقد فرصتي براي کسب اين نوع آموزش هاست.
* در جر و بحث هايي که احتمالاً در اين دوران پيش مي آيد، مي توانيد ميزان تحمل پذيري خود و شريک زندگي تان را بسنجيد.
* اگر از موقعيت اجتماعي - شغلي، ميزان درآمد يا شرايط شغلي خود يا همسرتان ناراضي هستيد، دوران عقد مي تواند فرصت خوبي براي به دست آوردن يک شغل مناسب باشد، چرا که هنوز زندگي مستقل را آغاز نکرده ايد و از نظر اقتصادي مشکل چنداني نداريد.
* دوران عقد مي تواند شيرين ترين دوره زندگي شما باشد زيرا از موهبت داشتن همسر بهره مند هستيد اما مسئوليت هاي کمتري نسبت به هنگام زندگي در زير يک سقف داريد.
* و حتي اگر در دوران عقد، به اين نتيجه برسيد که «مشکل جدي و اساسي براي ادامه زندگي وجود دارد» بهتر مي توانيد با گرفتن مشاوره ها نسبت به حل اين مشکلات اقدام کنيد.
بهترين فاصله زماني بين عقد و عروسي
درباره فاصله زماني بين عقد و برگزاري مراسم عروسي براي شروع زندگي مشترک در زير يک سقف عقيده بر اين است که اين زمان بيش از هر چيز به ميزان شناخت افراد و خانواده ها از يکديگر بستگي دارد. اگر خانواده ها يکديگر را از قبل بشناسند، ضرورتي نيست که زمان بين عقد و عروسي زياد باشد.
بسياري از خانواده ها اين گونه عقد را بيشتر مي پسندند و ترجيح مي دهند دوران عقد فرزندانشان کوتاه باشد. کم هزينه بودن، حفظ حرمت ها و احترام زن و شوهر و خانواده ها و تلاش بيشتر براي ورود به زندگي مشترک از محاسن عقد کوتاه مدت است اما از معايب آن نيز نمي توان چشم پوشي کرد؛ مثل نرسيدن به شناخت کافي از يکديگر و نداشتن آمادگي لازم از نظر اقتصادي و فردي. در عقد بلندمدت که يک سال يا بيشتر طول مي کشد، زوج ها مي توانند بيشتر با هم آشنا شوند و معايب همديگر را بشناسند و از نظر اقتصادي تلاش کنند و به رفاه نسبي براي شروع زندگي برسند.
با اين حال دوره عقد بيشتر از يک يا ۲ سال چندان مورد تأييد مشاوران ازدواج نيست. بر اساس آمار، در کشور ما عقدهاي طولاني مدت بين ۳ تا ۶ سال اغلب دچار مشکلاتي مي شوند.
به اين ترتيب شايد بتوان دوران عقد را مهم ترين زمان از زندگي مشترک دانست. بنابراين در دوران عقد، فرصت داريد که کليد طلايي تان يعني «شناخت» را به دست بياوريد. بعد مي توانيد پاروها را برداريد و به دل جريان خروشان زندگي بزنيد. يادتان باشد اگر شما و شريک زندگي تان در اين مدت ياد گرفته باشيد که چه طور هماهنگ با هم پارو بزنيد، هرگز قايق زندگي شما در تلاطم مشکلات فرو نخواهد رفت و هرگز غرق نمي شويد.
جملات دکتر شریعتی
بهترین مترجم کسی است که:
سکوت دیگران را ترجمه کند!
شاید سکوتی تلخ گویای دوست داشتنی شیرین باشد…
لحظه لحظه زندگی را سپری میکنیم تا به خوشبختی برسیم ٬
غافل ازاینکه خوشبختی در همان لحظه ای بود که سپری شد.
عشق گاه جا به جامیشود و گاه می سوزاند اما دوست داشتن...
از جای خویش ،از کنار دوست خویش بر نمیخیزد، سرد نمیشود که داغ نیست و نمیسوزاندکه سوزاننده نیست !
برای شنا کردن به سمت مخالف رودخانه، قدرت و جرات لازم است . وگرنه هر ماهی مرده ای هم
می تواند از طرف موافق جریان آب حرکت کند.
دنیا را بد ساخته اند … کسی را که دوست داری ، تو را دوست نمی دارد … کسی که تورا دوست دارد ، تو دوستش نمی داری … اما کسی که تو دوستش داری و او هم تو را دوست دارد … به رسم و آئین هرگز به هم نمی رسند … و این رنج است …
شرافت مرد هم چون بکارت یک دختر است اگر یکبار لکه دار شد دیگر جبران پذیر نیست
خداوندا
از بچگی به من آموختندهمه را دوست بدار
حال که بزرگ شده ام
و
کسی را دوست می دارم
می گویند:
فراموشش کن
خدایا به من زیستنی عطا کن
که در لحظه ی مرگ بر بی ثمری لحظه ای که برای زیستن گذشته است
حسرت نخورم
و مردنی عطا کن
که بر بیهودگی اش سوگوار نباشم
… نمیدانم پس از مرگم چه خواهد شد … نمیخواهم بدانم کوزه گر از خاک اندامم چه خواهد ساخت … ولی بسیار مشتاقم … که از خاک گلویم سوتکی سازد … گلوم سوتکی باشد به دست کودکی گستاخ و بازیگوش … تا که پی در پی دم گرم خویش را بر گلویم سخت بفشارد …. و سراب خفتگان خفته را آشفته تر سازد … تا بدین سان بشکند دائم سکوت مرگبارم را …
به من بگو نگو ، نمیگویم ، اما نگو نفهم ، که من نمی توانم نفهمم ، من می فهمم .
سرمایه های هر دلی حرف هایی است که برای نگفتن دارد.
خداوندا به هر کس که دوست میداری بیاموز که عشق از زندگی کردن بهتر است و به هر کس که دوست میداری بچشان که دوست داشتن از عشق برتر است.
هر انسان کتابی است در انتظار خواننده اش.
آنها(دشمنان)از فهمیدن تو می ترسند.از گاو که گنده تر نمیشوی می دوشنت و از اسب
که دونده تر نمیشوی سوارت میشوند و از خر که قوی تر نمیشوی بارت میکنند. انها از
فهمیدن تو میترسند.
کنجکاوی های کودک
بسیاری از روان شناسان معتقدند که آموزش مسایل جنسی به کودک امری لازم و ضروری است و این آموزشها باید مناسب با فیزیولوژی و ویژگیهای فردی کودکان باشد.
کودک از 1.5 سالگی علایمی از هویت
جنسی را نشان میدهد براساس ظاهر، دختر یا پسر بودن را تشخیص میدهد و
ترجیح میدهد با همجنسهای خود بازی کند.
کودک از 3 سالگی فکر
میکند که با تغییر لباس، جنسیت هم تغییر میکند. در 5 سالگی این تفکر
پختهتر میشود. این تصورات همچنان با گذر از مراحل رشد تغییر میکند که
همگام با این مراحل لازم است همانطور که رفتارهای سالم به کودک آموزش
داده میشود این مسایل را نیز به او یاد داد.
بهترین راهنمای
مسایل جنسی برای کودکان در این دوره، پدر و مادر هستند. کودک در سنین
پایین پرسشهای زیادی درباره مسایل جنسی دارد که از والدین میپرسد و
بیشتر والدین این سوالات را خیلی بسته جواب میدهند و در نتیجه کودک حس
میکند که والدین، او را گیج کردهاند.
برخی از پدر و مادران به
دلیل عقاید و بینش های خود علاقه ای به صحبت درباره ی مسائل و آموزه های
جنسی ندارند زیرا اعتقاد دارند که ارائه ی اطلاعات در این زمینه، موجب
بیداری غریزه ی جنسی می شود.
اگر کودک پاسخ مسایل جنسی را از پدر و
مادر نگیرد برای جواب به افراد دیگری که شاید مطمئن هم نباشند، مراجعه
کند. والدین برای توضیح مسایل جنسی به کودک باید از زبانی قابل فهم کودک
استفاده کنند و ضمن آن نیز نیاز نیست خیلی این مسایل را باز کرد.
فرار
کردن و ترسیدن از پاسخ به این سوالات، صحیح نیست. اگر والدین نمیتوانند
به سوالهای جنسی کودک جواب دهند، بهتر است بلافاصله چیزی نگویند و پس از
تحقیق، جواب درست را به او بدهند. برخورد خشن با کودک یا عصبانی شدن از
سوالات جنسی او هیچ فایدهای ندارد و پدر و مادر باید بدانند که این
سوالها مقتضای سن او است.
آموزش های زود هنگام و ناشیانه مسائل
جنسی به کودکان و نوجوانان، گاه آنان را چنان دچار دلهره و اضطراب می کند
که اصول بهداشت روانی خانواده را خدشه دار می سازد از طرف دیگر، اگر این
آموزش ها دیر هنگام، ناکافی و غیرواقعی باشند، نمی توانند مفید واقع گردند.
لذا،
اگر پدر و مادر بتوانند به پرسش ها و کنجکاوی های جنسی فرزندان خود پاسخ
های مناسب و سنجیده بدهند می توانند مانع انحراف فکری، سرکوب جنسی و منفی
کاری آنان شوند.
برخی از پدر و مادران به دلیل عقاید و بینش های
خود علاقه ای به صحبت درباره مسائل و آموزه های جنسی ندارند زیرا اعتقاد
دارند که ارائه اطلاعات در این زمینه، موجب بیداری غریزه جنسی می شود، در
حالی که هر چه اطلاعات در این زمینه، بیش تر و صحیح تر باشد فرزندان،
رفتارهای جنسی آگاهانه تری از خود بروز می دهند
پدر و مادر و
مراقبان نزدیک کودکان می توانند با برقراری رابطه ای دوستانه، همراه با
اعتماد و احترام، درباره مسایل و موضوعات مختلف از جمله امور جنسی،
اطلاعات و آگاهی لازم و صحیحی به آنان دهند.
توصیه هایی که
والدین به فرزندان شان ( چه دختر و چه پسر ) می کنند، باید شامل اطلاعات و
دانسته هایی درباره روابط انسانی، هویت جنسی، رعایت مسائل بهداشتی، مهارت
های زندگی، ارزش ها و اخلاقیات انسانی، بیان احساسات و نیازها، تصمیم گیری
های مسوولانه و حفظ و افزایش عزت نفس آنان باشد.
کودکان، نیازمند
شرایط و موقعیت هایی اند که بتوانند مهارت های اساسی زندگی را براساس اصل
احترام گذاشتن به اخلاقیات و دیدگاه های خانوادگی بیاموزند و تجربه کنند.
پایه ریزی ارزش های سالم اخلاقی در خانواده به بچه ها کمک می کنند در
هنگام بلوغ و نوجوانی، بهتر تصمیم بگیرند و مسوولیت زندگی شان را بپذیرند.
فراگیری
موضوعات جنسی مانند سایر درس ها، باید به تدریج و گام به گام باشد گفت وگو
و پاسخ گویی به پرسش های جنسی فرزندان هم باید متناسب با سن، شیوه ی آموزش
و درک آنان باشد.
پدر و مادر بهتر است هنگام صحبت در مورد مسائل
جنسی، به رفتارهای خود توجه بیشتری داشته باشند با اخم کردن یا عصبانی
شدن، موجب نشوند فرزندان شان دیگر رابطه صمیمانه ای با آنان نداشته باشند
و برای آگاه شدن، از دیگران اطلاعات بگیرند یا در صدد سرکوب سوالات خود
برآیند.
چگونه با سوالات جنسی فرزندان رو به روشویم؟
کودکان
_ درباره اعضای مختلف بدن و کارکرد هر یک، توضیحات ساده و قابل فهمی به کودک بدهید.
_ کودک را در آغوش بگیرید و اجازه دهید علاقه و محبت شما را از این طریق درک کند.
_ به تدریج به فرزندتان تفاوت و خصوصی بودن بعضی از اندام های بدنش را یاد بدهید.
_ سعی کنید وقتی درباره ی این اعضا صحبت می کنید، احساس گناه یا شرمساری نداشته باشید.
_ کودک را تشویق کنید اگر سوالی در این مورد دارد، از شما یا افراد قابل اطمینان خانواده بپرسد.
نوجوانان
_
در باره بلوغ و تغییراتی که نوجوانان در این سن دچار آن می شوند، اطلاعات
کافی به فرزندان بدهید و بگویید که این تغییرات، عادی و طبیعی ست.
_ در این دوره دختران حالات خود را زودتر بروز می دهند اما پسران دچار
عصبیت ها و پرخاش گری های شدید می شوند. حمایت، ایجاد امنیت روانی و حضور
دائم در کنار نوجوانان می تواند مانع بروز بسیاری از انحرافات، کج روی ها،
بزهکاری ها و آسیب های اجتماعی شود.
_ به حریم خصوصی فرزندتان، در حالی که سعی می کنید رابطه ی نزدیک و صمیمانه ای با او داشته باشید، احترام بگذارید.
_ تذکر این نکته به نوجوان ضروری ست که تغییرات جسمانی بدن او، همراه با
تغییرات عاطفی، شناختی و رفتاری خواهد بود و تمام این حالات، هیجانات و
احساسات او، کاملاً طبیعی ست.
بیان شفاف و واضح دیدگاه ها و نگرش
های خانواده درباره ی اهمیت دادن به موازین و مقررات زندگی مشترک، از
اهمیت زیادی برخوردار است. فرزندان باید بدانند تا زمانی که توانایی تصمیم
گیری برای آینده شان را ندارند و قادر به پذیرش مسوولیت های سنگین خانه و
خانواده نیستند، از ازدواج های تا به هنگام و برقراری روابط نزدیک تر با
افراد غیر هم جنس خود بپرهیزند
تاثیر خانواده در ازدواج
چطور همسر آينده ام را بشناسم؟ اين سوالي است که خيلي از کساني که در آستانه ازدواج قرار دارند از روان شناس يا مشاور پيش از ازدواج خود مي پرسند. اين که همسر شما چه شخصيتي دارد يکي از مهم ترين سوال هايي است که بايد به آن جواب دهيد.
سپيده دانايي در گزارشي نوشت: اين که طرف مقابل ما درچه خانواده اي تربيت شده است ازجمله مواردي است که حتماً بايد قبل از ازدواج معلوم شود. توجه به نوع برخورد پدر و مادر همسرتان با يکديگر، همچنين برخورد آنان با فرزندان شان (به خصوص همسر آينده تان) اطلاعات زيادي به شما مي دهد.البته معمولاً خانواده ها از خودشان ويترين ارائه مي دهند، اما به تدريج و با زيرکي مي توانيد شيوه هاي ارتباطي خانواده همسرتان را کشف کنيد.معمولاً از دو طريق مي توان اين کار را انجام داد. يا با توجه به مرزهاي خانوادگي يا با توجه به سبک فرزندپروري. که در اين شماره شناخت انواع مرز هاي خانوادگي را مورد بررسي قرار مي دهيم. توجه داشته باشيد که اگر نوع مرز بندي خانواده اي که شما در آن بزرگ شده ايد با مرز بندي خانواده همسر آينده تان متفاوت باشد احتمالا در زندگي مشترک دچار مشکل خواهيد شد.
۱ - مرزهاي درون خانواده
هر خانواده اي براي خودش مرز بندي مخصوصي دارد. هر خانواده اي از دو زيرمجموعه والدين و بچه ها هم تشکيل شده است.اين خانواده در يک قرارداد نانوشته توافق کرده اند هر کسي چه وظيفه اي در قبال خودش و خانواده اش دارد، چه آزادي هايي و چه محدوديت هايي دارد.توجه به مرزهايي که بين افراد وجود دارد، مي تواند تربيت خانوادگي همسر آينده تان را نشان دهد.
الف) مرزهاي درهم تنيده
اين خانواده ها در بين روان شناسان خانواده به «خانواده با درهاي باز» مشهور هستند. در اين خانواده ها همه چي شلم شورباست. بي قانوني مطلق، ملغمه اي که در آن هيچ کسي شکل خودش را پيدا نکرده است. همه به شدت به هم وابسته اند، مشق هاي بچه کوچک را بيشتر وقت ها بچه بزرگ مي نويسد، جاي مشخصي براي خواب پدر و مادر در نظر گرفته نشده است، يا اگر در نظر گرفته شده باشد کاربري هاي ديگري هم مثل محل بازي و احتمالاً خواب بچه ها را نيز پيدا کرده است. همه لباس همديگر را مي پوشند، دست همه در جيب همديگر است و شماره رمز کارت بانک پدر را همه دارند.اين خانواده ها باعث فلج رواني بچه ها مي شوند و باعث مي شوند بچه ها هيچ وقت کاملاً مستقل شدن را ياد نگيرند. بچه هاي اين خانواده هميشه بچه و وابسته نگاه داشته مي شوند و مهارت هاي ارتباط درست و بااحترام به حريم شخصي ديگران، هيچ وقت در اين خانواده ها ياد گرفته نمي شود.
ب- مرزهاي خشک و بي انعطاف (مرزهاي بسته)
اين يکي دقيقاً برعکس اولي است. در خانواده هايي که مرزبندي داخلي شان خشک است شايد بيشتر با يک پادگان نظامي روبه رو هستيم. هر کس کار خودش را انجام مي دهد. هيچ کس به هيچ کس کمک نمي کند؛ حتي اگر واقعاً عضو خانواده درمانده باشد. هيچ کس هيچ کس را تشويق نمي کند و هيچ کس دلش براي کسي نمي سوزد.در اين خانواده ها وظيفه هر کس خيلي خشک مشخص شده است.مثلاً پدر در هر حال بايد پول دربياورد، مادر هر روز غذا بپزد، پسر هر روز به مدرسه برود و در يک ساعت مشخص برگردد. دختر به دانشگاه برود و... اين خانواده ها از نظر قدرت به يک پادگان نظامي و از لحاظ عاطفه به يک مجمع الجزاير خانواده نام شبيه هستند.بچه هايي که در اين خانواده ها پرورش مي يابند، عزت نفس پاييني دارند و براي شروع رابطه صميمانه با ديگران به شدت مشکل خواهند داشت.
ج- مرزهاي منعطف
خيلي از خانواده ها مرزهاي شان نه کاملا در هم تنيده است و نه کاملا خشک است. خانواده هايي که مرزهاي منعطف دارند در درجه اول مرزهاي شان را مشخص کرده اند. يعني خيلي واضح و روشن، هرکس وظيفه خودش را مي داند، کسي ابهام ندارد که چه کاره است. مادر خانه مي داند خريد تا کجاي کار با اوست و از کجا آن طرف تر با پدر خانواده. در شرايط معمول کسي سليقه خودش را به ديگري اعمال نمي کند و کسي لباس ديگري را نمي پوشد. خلاصه اين که هر کسي حريم خودش را درست و حسابي مي شناسد و براي حريم ديگر اعضا هم احترام قائل است. همه اينها يک «اما» دارد. در خانواده هاي سالم، در شرايط ضروري اين مرزها و وظيفه ها قابل تغييرند. مثلاً اگر در اين خانواده وظيفه پسرها بعد از اتمام تحصيلات، استقلال مالي تعريف شده بود، پدر در عين احترام به اين قانون مي تواند يک سرمايه مالي هم براي شروع کار پسر در نظر بگيرد. در اين خانواده ها مرزها با يک منطق خانوادگي تعيين شده اند. اما عاطفه مي تواند اين مرزها را جابه جا کند.
داستان کوتاه
دست هایش را محکم بر بدنش گره کرده بود ، سرش به زیر و آهش به آسمان
می رفت ، بیشتر از یک پیراهن و یک بیرجامه به تن نداشت ، برای چنین شب های سردی در
زمستان آن هم کودکی با سن او فقط یک جای گرم کنار بخاری و شنیدن قصه های مادربزرگ
می توانست باعث خواب شود
. .
پوست روی دست راستش کاملا ترک خورده بود مثل مردهای مُسن ، آخر همیشه
آن دست را همراه با دستمالش درون سطل آب می کرد تا خیس بخورد و بتواند شیشه ی
ماشین ها را تمیز کند
. .
سوز سرما از ترکِ دستانش وارد بدنش می شد چون روی پوستش دیگر احساسی
نداشت ، پاهای برهنه اش به زمین سرد چسبیده بودند ، در این شب های زمستان حتی زمین
خشک هم یخ می زد ، هر حرکت کوچکش توأم می شد با درد . .
اشک ها قندیلی شده بودند روی گونه هایش و تا زیر گلویش ادامه داشتند و
رودی مارپیچ شکل را روی برآمدگی و فرورفتگی صورتش تداعی می کردند . .
صدای تپش قلبش آرام می آمد ، باد از پارگی پیراهنش راهی به داخل یافته
بود و تنش را نوازش می کرد ، نوازشی سرد که خیابان به او تحمیل کرده بود . .
رهگذرها سکه های خرد و حتی اسکناس هایی مچاله و پاره کنارش می
انداختند بی آنکه بدانند به چه چیزی محتاج است ؟
غذا؟ لباس؟ کفش؟ محبت؟ لبخند؟ یا پول ، که به گفته ی خودشان چرک کف
دست است و از چرک دستانشان کثیف ترین را برای کودکی تنها و گرسنه و سرمازده می
انداختند . .
دیگر پسر حتی نمی توانست پول ها را بردارد و لباسی فراهم کند یا غذایی
، چون خون در تمام رگ های بدنش منجمد شده بود و صدای آرام تپیدن قلبش هم نمی آمد و
حتی صدای بر هم خوردن دندان هایش . .
اما صدای سکه ها هنوز می آمد ، عابرها به فکر فقر او بودند بی آنکه به
او فکر کنند
آنچه که شما تجربه کرده اید ، هیچ نیروی در دنیا نمی تواند از شما باز ستاند.گرچه همه ی اینها گذشته است ولی ما اینها را هستی بخشیده ایم زیرا بودن نوعی هستی است