6 دلیل دروغ گفتن

تا به حال شده است که در یک صبح تا شب تعداد دروغ هایی را که می گویید یادداشت کنید؟ اگر این کار را 

کرده باشید، قطعا از تعداد آنها متعجب خواهید شد. اما چرا انسان دروغ می گوید؟ اصلا دروغگویی آن 

طوری که فکر می کنیم به نفع ماست؟

راستش را بخواهید «اپیدمی دروغ» یکی از همه گیری های خطرناک است که انسان با آن درگیر است. دقت 

کرده اید حس می کنید که این روزها دروغ گفتن همه گیر شده است؟ این اتفاق علت های متعددی دارد اما

شاید یک نکته مهم که باید به آن توجه کنیم این است که شاید تعداد بالای دروغ یکی از علت های بدحال بودن 

انسان امروز باشد. در این مطلب به علت های اصلی دروغگویی می پردازیم. اما چرا انسان دروغ می گوید؟

۱ علت دروغ: خوب جلوه دادن خود

همه انسان ها دوست دارند «خوب» به نظر برسند. در واقع انسان ذاتا دوست دارد مقبول همه باشد، برای 

همین است که در بسیاری از مواقع به جای راست گفتن، دروغ های مهربانانه ای می گوید تا آنها حس خوبی 

داشته باشند یا حداقل دچار حس بدی نشوند. برای مثال وقتی پس از مدت ها با دوست تان قرار می گذارید تا 

با هم غذا بخورید، وقتی او را می بینید در ذهن تان فکر می کنید: «خدای من! چقدر پیر شده است.» اما در 

عوض چه به او می گویید؟ «خدای من، تو اصلا فرق نکرده ای، چقدر جوان مانده ای

در واقع اینجا دروغ گفته اید تا به احساسات دوست تان صدمه نزنید. اما خب کل این دیالوگ تصنعی و 

غیرواقعی است. اگر رفیق خوبی باشید باید بدانید چه بر سر دوست تان آمده که باعث تغییر حالت چهره و 

شکسته شدن صورت او شده است. شما باید به عنوان یک دوست بدانید چرا او این همه شکسته شده و در 

صورت امکان به او کمک کنید. اگر صحبت را با دروغ شروع کنید شاید هیچ گاه نتوانید به او نزدیک شوید 

تا دوستش باشید. به این فکر کنید که دوست تان از شما ناراحت نخواهد شد اگر واقعیت را به زبان آورید. در 

عوض این احساس در او ایجاد می شود که می تواند به عنوان یک دوست با شما درددل کند.

علت دروغ: ترس از دیگران 2.

خیلی از ما می ترسیم که افکار و عقاید واقعی مان را بیان کنیم، چرا؟ به یک دلیل ساده: ما از واکنش ها و 

برخوردهای دیگران می ترسیم. برای مثال دوست شما، شما را به شام دعوت می کند، همراه او به یک 

رستوران می روید که انتخاب اوست، اما مساله این است که شما اصلا غذاهای آن رستوران را دوست ندارید 

ولی این موضوع را از او پنهان و تظاهر می کنید که همه چیز خوب است. اما اگر رابطه تان با این دوست 

پیشرفت کند و حتی اگر با او ازدواج کنید، مجبورید بسیاری از چیزهایی را که دوست ندارید، بپذیرید و در 

مقابل  آنها واکنش نشان ندهید. فقط به این دلیل ساده که از این می ترسید که او از شما ناراحت شود. اگر از 

همان اول با او مطرح کنید که غذاهای آن رستوران را دوست ندارید و مسایلی از این دست یک رابطه مناسب

 را با او شروع کرده اید که در آن نیازی به دروغ گفتن و نقش بازی کردن نیست.

۳ علت دروغ: پنهان کردن

معمولا این نوع دروغ ها برای پنهان کردن چیزی گفته می شود. این دروغ ها قرار است مانع از به مشکل 

خوردن و گیر افتادن شما در یک وضعیت سخت باشد. معمولا این نوع دروغ ها این گونه شروع می شود 

ببخشید، معذرت می خواهم»... و سپس چیزی گفته می شود که اغلب یک بهانه یا یک عذر است. معمولا 

جوان ترها در این نوع دروغ گفتن تبحر بیشتری دارند.

مثلا وقتی برای یک قرار کاری دیر می رسند، می گویند: «ببخشید که دیر رسیدم، ترافیک وحشتناک بود.» یا 

مثلا می گویند: «ببخشید که دیر آمدم، فرزندم مریض بود و کسی را پیدا نکردم که مواظب او باشد

اما دلیل واقعی تاخیر چیست؟ دیر بیدار شدن از خواب یا دیر راه افتادن یا نداشتن برنامه ریزی و...

این دروغ ها برخلاف ظاهر نجات بخش خود همیشه مشکل زا هستند زیرا در صورت ادامه یافتن فرد را 

دچار مشکل می کنند و اعتماد دیگران به او را سلب می کنند. در ضمن بیشتر این دروغ ها آشکار می شوند و

 فرد گوینده را خجالت زده می کنند. شاید این نوع از دروغ ها معتادکننده ترین نوع دروغ ها باشد. همه ما 

انسان هایی را می شناسیم که طی روز بارها و بارها دروغ می گویند و خیلی از دروغ هایشان بی دلیل است.

علت دروغ گفتن: وقتی راست را نمی گوییم 4

زمانی که واقعیت را پنهان می کنید در واقع دارید دروغ می گویید. خیلی ها می پندارند که نگفتن واقعیت با 

دروغ گفتن فرق دارد و اصلا عمل زشتی محسوب نمی شود، اما واقعیت این است که این هم یکی از انواع 

دروغ گفتن است. برای مثال دوستی دارید که رفتار و گفتار او را دوست ندارید. اکثر افراد در این مواقع هیچ 

اشاره ای به مشکل طرف مقابل خود نمی کنند و صرفا سعی می کنند از او فاصله بگیرند و رابطه شان را با 

او کم و کمتر کنند. اما به این فکر کنید که یک بار به دوست تان بگویید: «من از این رفتار تو یا از آن حرف 

تو خوشم نیامد.» با این رفتار یا رابطه شما بهبود می یابد و مشکلات حل می شود یا اینکه به طور قطع 

رابطه تان تمام می شود. اگر این مشکل حل شود، شما بیشتر از قبل به دوست تان نزدیک شده و ارتباط 

مناسب تری پیدا خواهید کرد. زمانی که همیشه سعی کنید پنهانکار باشید و علایق و افکار خودتان را سانسور

 کنید در ارتباط با دیگران دچار مشکل خواهید شد. حتی اگر طرد نشوید هم کیفیت روابط شما با دیگران افت خواهد کرد.

5 علت دروغ گفتن: پنهان کردن رازها

خیلی از انسان ها در مقطعی از زندگی خود دروغ های بزرگی گفته اند که بعدا به «راز» آنها بدل شده است و 

این گونه رازها آرام آرام آنها را از درون می خورد، اما خب همیشه هم از فاش شدن این رازها و گفتن حقیقت

 می ترسند. این افراد با دروغ زندگی و سعی می کنند خودشان را متقاعد کنند که دروغ های آنها مساله مهمی

نیست و باید آنها را فراموش کرد.

فرض کنید  با یکی از دوستان خودتان شریک شده اید، اما در یک تجارت سود بیشتری برای خودتان برمی 

دارید و واقعیت را به دوست تان نمی گویید، بعد هم سعی می کنید همه چیز مثل قبل باشد اما آیا این امکان پذیر

 است؟ شاید فکر کنید وقتی کس دیگری راز شما را نداند مشکلی نخواهید داشت اما این واقعیت نیست چراکه 

دیگر نمی توانید رابطه قبلی تان را با دوست و شریک تان داشته باشید. قطعا احساس عذاب وجدان و 

گناهکاری خواهید داشت و این حس بد روی رابطه شما سایه خواهد انداخت. شاید سعی کنید تظاهر کنید و 

نشان دهید که همه چیز خوب است اما دیر یا زود سایه شک و تردید و احساس درونی شما خودش را نشان 

خواهد داد. هر انسانی وقتی رازی را پنهان کند و احساس عذاب وجدان داشته باشد زندگی خوبی نخواهد داشت.

6 .علت دروغ گفتن: نداشتن صداقت با خود

اکثر انسان ها در طول زندگی خود نظریه ها و تئوری های منفی می سازند که در واقع بر اثر یک دروغ، یا

 یک ایده نادرست یا براساس یک پنهانکاری شکل گرفته اند اما آرام آرام این تئوری های منفی و نادرست را

 به عنوان واقعیت و حقیقت معتبر باور می کنند. برای مثال حتما افرادی را دیده اید که هر بار رژیم غذایی می

 گیرند پس از مدتی احساس می کنند که مشکل دارند و نمی توانند رژیم غذایی را ادامه دهند بعد آرام آرام به

 خود می گویند که نمی توانند رژیم بگیرند، آرام آرام هم این باور را قبول می کنند و حتی به این یقین می رسند

 که پزشکان رژیم غذایی را برای آنها ممنوع کرده اند و اما این واقعیت نیست. این تنها بهانه ای است که

 ضعف های خود را بپوشانیم و دروغ هایی است که در مورد خودمان به خودمان می گوییم. این دروغ ها ما

 را ضعیف، پنهانکار، محافظه کار و ترسو می کند و مانع از تغییر و تحول و رشد و پیشرفت در زندگی ما

 می شود...

 

تشویق یا تنبیه ؟؟؟؟؟

هر انسانی طبعاً خودش را دوست دارد و می خواهد دیگران به شخصیت او احترام بگذارند و از او قدردانی کنند. تشویق درست، به جا و به موقع باعث رشد اعتماد به نفس در انسان می شود. تشویق بر خلاف تنبیه که از عوامل بازدارنده است عاملی ترغیب کننده است که به انسان نیرو می دهد...
ت مثل تشویق یا تنبیه؟

تشویق و تنبیه از ابزارهایی است که والدین برای تربیت کودکان به کار می گیرند. در روان شناسی و تعلیم و تربیت ، امر تشویق و تنبیه یکی از عوامل و محرک های مهم یادگیری تلقی می شود. تشویق و تنبیه یکی از شاخص های مهم برقراری روابط انسانی است که اعمال درست آنها زمینه های برقراری روابط انسانی را فراهم می سازد. تشویق و تببیه گستره وسیعی از فعالیت ها را در بر می گیرد.و بر بسیاری از شاخص های دیگر اثر می گذارد. کارشناسان معتقدند برای رشد عاطفی و ذهنی کودک پاداش و تببیه لازم است. این ابزارها مانند همه  روش ها و فنون تربیتی آن گونه از حساسیت خاصی برخوردار است که کاربرد به موقع آن آثار مثبت و سازنده و کاربرد نابجای آن سبب بوجودآمدن رفتارهای منفی و مخرب مانند افسردگی، ناکامی، بی تفاوتی، تعارض و گاه پرخاشگری در بین تربیت شوندگان می شود.

 

تعریف تشویق و تنبیه را بدانیم

تشویق در لغت به معنای به شوق در آوردن و کار کسی را ستودن و او را دلگرم ساختن است. تشویق از تمایلات فطری هر انسانی است که تا پایان عمر در او باقی می ماند.و تنبیه عبارت است از آگاه ساختن فرد نسبت به نتایج نامطلوبش. در تعلیم و تربیت وقتی از تشویق و تنبیه صحبت می شود منظور این است که کودک را با رفتار درست و نادرست آشنا کنیم و نتیجه عمل نیکو و عواقب رفتار ناپسند را به او بشناسانیم.

 

نکاتی در مورد تشویق و تنبیه کودکان

هر انسانی طبعاً خودش را دوست دارد و می خواهد دیگران به شخصیت او احترام بگذارند و از او قدردانی کنند.تشویق درست، به جا و به موقع باعث رشد اعتماد به نفس در انسان می شود. تشویق بر خلاف تنبیه که از عوامل بازدارنده است عاملی ترغیب کننده است که به انسان نیرو می دهد. شخصی که تشویق می شود از کار و زحمت خود احساس رضایت می کند و همین رضایت خاطر است که جلو خستگی و بی میلی او را می گیرد. تشویق شخصیت فرد را احیا می کند. گاهی یک تحسین ساده مسیر زندگی فرد را دگرگون می سازد. اصولاً تشویق در نهاد کودک تاثیر فوق العاده ای دارد و او را به انجام کارهای نیکوتر ترغیب می کند. حال اگر کودک در کارهای خوب مورد تحسین قرار گیرد به آن کارها متمایل می شود و برعکس. تاثیر گذارترین نکته، تشویق کودک به کارهای درست است مثلاً به او بگویید: تو تختخوابت را بدون اینکه از تو خواسته شود، مرتب کردی و این عالی است. این جملات او را به رفتار هر چه بهتر تشویق می کند و مسلماً نتایج بهتری نسبت به زمانی که او را سرزنش می کنید خواهد داشت.

تشویق انواع مختلفی دارد. گاه به صورت دلجویی است. گاه عبارتی محبت آمیز. برخی اوقات یک نگاه توام با لبخند و نشاط و زمانی وعده تعریف یک قصه و.. باید توجه داشت که تشویق به سن و درک کودک و نوع عمل او بستگی دارد

اما در این بین لازم است بدانیم تشویق زمانی موثر واقع می شود که اصولی را در آن رعایت کنیم که از جمله آن اصول عبارتند از:

** علت تشویق باید برای کودک مشخص شود. هنگام تشویق کودک باید بفهمد به چه جهت مورد تحسین قرار گرفته است.

** پاداش معمولاً برای پیشرفت و موفقیت پرداخت می شود و پیامد آن است و با رشوه فرق دارد که معمولاً قبل از انجام دادن عمل پرداخت می شود. تشویق بدون دقت ممکن است به صورت رشوه در آید و اعمال کودک به پاداش وابسته شود و پرتوقع و طلبکار پرورش یابد و در همه جا انتظار پاداش عملی یا معنوی داشته باشد. بنابراین تشویق نباید شکل رشوه به خود بگیرد که در این صورت اثر مثبت و سازنده ای نخواهد داشت.

** پاداش و تنبیه در صورتی موثر است که متناسب با عمل و به موقع و بلافاصله اعمال شود.

ت مثل تشویق یا تنبیه؟

** تشویق باید هر چند وقت یکبار و در برابر کارهای برجسته کودک باشد نه به صورت همیشگی و برای هر کاری. زیرا در این صورت تشویق تاثیر خود را از دست خواهد داد.

** تشویق برای دلخوشی نباشد بلکه کار کودک واقعاً در خور تشویق باشد.

** توجه کنید که به هنگام تعریف از فرزندتان به نکات منفی او اشاره نکنید. مثلاً آفرین من اصلاً فکر نمی کردم تو بتوانی این کار را انجام دهی.

** به نکات مثبت وجود فرزندتان توجه کنید.اگر کودک شما در یک زمینه خاص توانایی و استعداد دارد حتماً آن را شناسایی کنید و با تشویق آن باعث ایجاد پشتکار و میل به تمرین بیشتر در او شوید.

** تشویق نباید از حد اعتدال تجاوز کند. زیرا ممکن است کودک را به خودبینی و خودستایی گرفتار کند. وقتی که بچه ها را تحسین می کنید آنها به خوبی متوجه این نکته می شوند که آیا واقعاً کار خوبی انجام داده اند و شایسته تعریف و تمجید هستند یا نه. مثلاً این که تو نابغه ای تعریف اغراق آمیزی است و هیچ تاثیر مثبتی ندارد.

** تشویق انواع مختلفی دارد. گاه به صورت دلجویی است. گاه عبارتی محبت آمیز. برخی اوقات یک نگاه توام با لبخند و نشاط و زمانی وعده تعریف یک قصه و.. باید توجه داشت که تشویق به سن و درک کودک و نوع عمل او بستگی دارد.

 

نکاتی از تنبیه بدانیم

متاسفانه برخی والدین تنها راه تربیت فرزندشان را تنبیه بدنی می دانند. تنبیه بدنی به معنای کتک زدن که متاسفانه هنوز هم تا حدودی رایج است. فقط یکی از انواع متعدد تنبیه است. باید در نظر داشت که به جای تنبیه و اعمال خشونت فیزیکی راههای بهتری می توان پیدا کرد. تنبیه بدنی عوارض متعددی در رفتار و روحیه کودک دارد.

کارشناسان معتقدند برای تربیت کودکان نباید از تنبیه بدنی استفاده کرد زیرا موجب اختلالات رفتاری کودکان می شود

کارشناسان معتقدند کودکانی که تنبیه بدنی می شوند بیشتر از سایر کودکان مضطرب و پرخاشگرند. کودکانی که مکرراً تنبیه می شوند یاد می گیرند از بزرگسالان تنبیه کننده دوری کنند و در نتیجه این بزرگسالان فرصت کمتری برای آموزش دادن رفتار مطلوب دارند. کارشناسان معتقدند برای تربیت کودکان نباید از تنبیه بدنی استفاده کرد زیرا موجب اختلالات رفتاری کودکان می شود. تهدید و تنبیه به خصوص تنبیه بدنی اضطراب زیادی در بچه ها ایجاد می کند و این اضطراب می تواند عامل بازدارنده ی یادگیری باشد. تنبیه بدنی به عنوان عامل بازدارنده چندان سازنده نیست زیرا کودک ممکن است از ترس کتک به ظاهر مرتکب خلاف نشود اما عادت زشت خود را از دست ندهد.

 

بنابراین راههای دیگری به جای تنبیه خشن عبارتند از:

ت مثل تشویق یا تنبیه؟

محروم سازی: به این صورت اجرا می شود که کودکان را از موقعیت فعلی دور می کنند. هر گاه کودک از موقعیت خود سوء استفاده می کند تنبیه مناسب آن است که وی را از چیزی که مورد علاقه اش است محروم سازید. برای مثال اگر کودک از وسایل خود برای زد و خورد استفاده می کند بهتر است آن وسیله را از او بگیرید. چند دقیقه محروم کردن برای تغییر دادن رفتار کافی است. ضمن اینکه به والدین عصبانی نیز یک مهلت آرام شدن می دهد. محروم سازی هنگامی بیشترین تاثیر را دارد که شی مورد علاقه کودک، عامل اصلی رفتار ناپسند وی باشد. در غیر این صورت این تنبیه موثر واقع نمی شود.

حذف کردن امتیازات: مثل تماشا نکردن برنامه مورد دلخواه...

 

 

بنابراین اصول تنبیه خوب عبارتند از..

** تنبیه با جرم و خطای کودک متناسب باشد و بیدرنگ پس از ارتکاب خطا انجام گیرد.

** تنبیه نباید کودک را تحقیر کند و خشم او را برانگیزد. هنگامی که می خواهید کودک را تنبیه کنید رفتار و عمل زشتش را نکوهش کنید نه شخصیت او را . یعنی از به کار بردن کلماتی نظبر " تو کی آدم می شوی " یا " دیگه دوستت ندارم" خودداری کنید. این کلمات فقط امنیت کودک را به خطر می اندازد و هیچ گونه ارتباطی به رفتار یا اعمال کودک ندارد.

** تنبیه باید ثابت باشد و کود

50درصد طلاق ها در ایران به علت مشکلات جنسی

نتيجه اين شد: مردم بايد از آن حرف بزنند، مسئولان براى آن سياستگذارى و برنامه ريزى كنند و جوانان در مورد

 آن آموزش ببينند. مشكلات جنسى بخش تاريك زندگى‌هاى زناشويى در جامعه ما است. از مشكلات جنسى

 حرفى زده نمى‌ شود؛ نه مسئولان و نه زنان و نه مردان.

در حالى كه ۵۰ درصد متقاضيان طلاق در كشور چه بگويند كه به علت مشكلات جنسى مى‌خواهند

 طلاق بگيرند و چه با وجود مشكلات جنسى علت طلاق را چيز ديگرى عنوان كنند به دليل مشكلات

 جنسى طلاق مى‌گيرند. تا امروز مشكلات جنسى نه در سياستگزارى‌ها و برنامه ريزى‌ها ديده شده است و نه

 راكز تخصصى و مورد اعتمادى براى مراجعه مردم وجود داشته. وقتى كارشناسان اعلام مى‌كنند ۱۰ درصد

 ردان دچار ناتوانى جنسى‌اند و ۴۰ درصد زنان در زندگى زناشويى از اختلالات جنسى رنج مى‌برند به اين معنى

 است كه درد مرموزى در خانواده‌ها وجود دارد.

اين درد، گاهى آن قدر مى‌ماند تا بالاخره از جاى ديگرى بيرون مى‌زند و تازه آن موقع هم خودش را به شكل

 افسردگى و اضطراب و هزارويك درد جسمى‌ و روانى ديگر نشان مى‌دهد. وقتى نياز جنسى كه از غرايز طبيعى

 انسانى است به درستى و با هدايت منطقى ارضا نشود نتيجه اش يا طلاق يا ارضاى آن در خارج از خانواده و يا

 وجود همسرانى است كه از زندگى زناشويى شان لذت نمى‌ برند در حالى كه خود آنها تربيت كنندگان كودكان و

 نوجوانان اين جامعه هستند. تا فرصت از دست نرفته و جامعه بيش از اين در معرض حوادث جدى تر قرار نگرفته

 بياييم به دور از هرگونه تحجر بينديشيم چه بايد كرد. دكتر سيدكاظم فروتن دبير علمى‌ دومین كنگره سلامت

 خانواده در بخشى از سخنرانى خود گفت: «هشدار مى‌دهيم مسئولان براى مقابله با خطرات فوق الذكر چه

 سياست تعريف شده و منسجمى‌ را مدنظر قرار داده‌اند و تا كى بايد مسائل سياسى و اقتصادى و نظاير آن ما

 را از توجه و برنامه ريزى در جهت رفع مخاطراتى كه به طور خزنده نهاد مقدس خانواده را ويران مى‌كند باز دارد».

وى با تاكيد بر بزرگى خطر ضعف و آسيب پذيرى خانواده‌ها گفت: «نگاهى كوتاه به وضعيت شيوع اختلالات

 جنسى در جامعه ما را بايد از خواب غفلت بيدار كند. به عنوان مثال بيمارى ديابت كه در سطح ملى براى آن

 برنامه ريزى مى‌شود و تشكيلات دولتى و غيردولتى نظارت بر آن را برعهده دارند و هزينه‌هاى هنگفتى را در نظر

 ى‌گيرند فقط ۷ درصد افراد جامعه را در بر مى‌گيرد در حالى كه براى ناتوانى جنسى كه ۸/۹ درصد مردان جامعه

 ز آن رنج مى‌برند برنامه‌اي نداريم و از طرف ديگر ۳۰ تا ۵۰ درصد افراد مبتلا به ديابت و ۶۰ درصد افرادى كه دچار

 كته قلبى مى‌شوند و ۵۵ تا ۶۵ درصد مردانى كه مبتلا به نارسايى مزمن تنفسى هستند دچار اين مشكل هستند».

در اولين كنگره مشكلات جنسى و خانواده كه مهر سال ۸۲ برگزار شد تنها ۳۰ درصد كار تحقيقاتى ارائه شده

 ود و در دومين كنگره در سال 84 از بين ۶۰۰ مقاله كه ۵۰ درصد آنها تحقيقى و پژوهشى بودند ۱۵۰ مقاله در

 جلسات متعدد و همه جانبه كنگره ارائه شد. با توجه به اينكه مشكلات جنسى از مسائلى است كه براى حل

 آن نياز به توجه چندجانبه دارد در اين كنگره به طور همزمان جلسات متعددى درباره مشكلات جنسى از زواياى

 روانشناسى و روانپزشكى، زنان و مامايى، طب مكمل، پرستارى و توانبخشى، علوم تربيتى، حقوق و فقه،

 ادبيات و هنر و رسانه‌هاى گروهى و كارگاه‌هاى تربيت جنسى كودكان و نوجوانان برگزار شد.

• نگاه زيبايى شناختى به جاى نگاه تنى
مشكلات جنسى متاثر از باورهاى غلط فرهنگى و ضعف‌هاى فرهنگى هستند. در واقع مشكلات جنسى آنقدر

 كه به متن اجتماعى، باورها و آموزه‌هاى رفتارى و روانى فرد در جامعه‌اش مربوط است، به مشكلات اندام

 جنسى يا فيزيكى او مربوط نمى‌شود. دكتر پرويز آزادفلاح عضو هيات علمى‌ دانشگاه تربيت مدرس در اين باره

 مى‌گويد: «ما شاهديم كه هر ساله براساس گزارشات سازمان ثبت احوال نرخ طلاق بالا مى‌رود و گرايش‌هاى

 جوانان به ازدواج پائين مى‌آيد. از طرفى مسائل و مشكلات در خانواده‌ها حاكى از اين است كه زندگى‌ها

 استحكام جدى ندارند، به نظر مى‌رسد باورها و نگرش‌ها و به طور كلى فرهنگ نادرستى راجع به رفتار جنسى

 و ازدواج و مسائل زناشويى وجود دارد و تا فرهنگ مورد پالايش قرار نگيرد و باورهاى نادرست حذف نشود شاهد

 چنين آمارى خواهيم بود. در حال حاضر در طرح مسئله ازدواج اصلى ترين مسائل، مسائل مادى مثل خانه، پول

 و شغل در نظر گرفته مى‌شود، بدون اينكه بخواهيم منكر اين مسائل شويم بايد بگوييم اينها تنها نكات مطرح براى يك ازدواج موفق نيست.

متاسفانه در فرهنگى كه در مفهوم ازدواج مالكيت وجود دارد چگونه انتظار داريم يك رفتار جنسى توام با لذت

 متعالى در اين زندگى وجود داشته باشد. با داشتن نگاه مالكيتى در ازدواج رفتار جنسى در حد بسيار

 فرومايه‌اي ايجاد مى‌شود كه مشكلات عديده‌اي را رقم مى‌زند».

دكتر آزادفلاح درباره نحوه مداخلات مى‌گويد: «بسيارى از مشكلات و رفتارهاى جنسى كه شاهد آن هستيم با

 يك مداخله كوچك روانشناسى در دنيا مورد هدف قرار مى‌گيرد و برطرف مى‌شود. منتها مداخلاتى كه در اينجا

 صورت مى‌گيرد بيشتر در جهت رفع مشكلات ارگان يا اندام جنسى فرد است در حالى كه ما هرگز نيامديم

 ريشه يابى كنيم كه چه فرهنگ و باور غلطى در خانواده يا ذهن اين دو جوان شكل گرفته كه باعث تجلى اين مشكلات شده است».

وى درباره آموزش جنسى قبل از ازدواج مى‌گويد: «اگر آموزش جنسى به شكل درست و از سوى افراد متخصص

 صورت گيرد بسيار ضرورى است اما من نگران آموزش نديدن جوان‌ها نيستم از اين نگرانم كه بسيارى از كسانى

 كه آموزش جنسى مى‌دهند تعبير درستى از رفتار جنسى ندارند.پنهان كردن اين قضيه نشان از نگاه حيوانى و زيستى ما به اين موضوع دارد و به ندرت شاهد آن بوديم كه نگاه زيبايى شناختى و نگاه متعالى از عشق و روابط

 جنسى در آموزه‌هاى ما دخيل باشد.ما دوره‌هاى آموزشى براى زوج‌هاى جوان در كلينيك برگزار كرديم با اين

 هدف كه نگاه ديگر را با تصحيح باورهاى غلط به آنها ياد بدهيم كه نتايج مثبتى ديديم و زوج‌ها احساس توانمندى

 مى‌كنند. آموزش رفتار جنسى درست دشوارى ندارد و با هيچ يك از چارچوب‌هاى ما مغاير نيست.

وى معتقد است: «اگر نتوانيم ارتباط جنسى را در خانواده فراهم كنيم بايد منتظر بى بند و بارى جنسى و

 انحرافات جنسى باشيم. اگر چارچوب‌هاى فرهنگى اصلاح نشود گرايش به تشكيل خانواده كاهش مى‌يابد.

 ترديد ندارم بخشى از علت بالا رفتن سن ازدواج دگرگونى در شرايط اجتماعى است اما بخشى از آن به علت

 باور‌هاى نادرست و قضاياى فرهنگى است در حالى كه متاسفانه آموزش‌هاى روان شناختى كه از رسانه‌هاى

 مختلف در جرايد و صداوسيما پخش مى‌شود بعضاً اثر سوء دارند چون تخصص لازم را ندارند نسخه‌هايى براى

 مردم تجويز مى‌كنند كه آنها را دچار مشكلات عديده‌اي مى‌كند، در حالى كه محدوديت ايجاد شده براى طرح

 صحيح آموزش‌هاى جنسى خود عاملى براى انتقال نادرست آن است».

تا سال 84 تنها مركز سلامت خانواده در دانشگاه شاهد قرار دارد. طبق تحقيقى كه توسط دكتر منصور قوام

 تخصص روانپزشكى و درمان اختلال جنسى در ۹ ماهه آخر سال ۸۳ از مراجعان به كلينيك سلامت صورت داده

 ست به اين نتايج دست يافته است كه سن شيوع اختلالات در ۵/۲۲ درصد افراد مراجعه كننده بين

 ۲۹-۲۵ سال است. از نظر جنسيت ۷۰ درصد مراجعان مرد و ۳۱ درصد را زنان تشكيل مى‌دهند. از نظر تاهل 

۹۲ درصد مراجعان متاهل و ۵/۸ درصد مجرد بوده اند.شايع ترين مشكلات جنسى در مردان ۳۱ درصد اختلال

 عوذ و ۳/۱۱ درصد انزال سريع و در زنان ۶/۱۲ درصد اختلال ارضا نشدن جسمى‌ و ۵/۸ درصد درد جنسى بوده

است. ۵۵ درصد بين خود و همسرانشان تنش و اختلافات داشتند. ۹/۴۰ درصد از مراجعان بيمارى‌هاى جسمى‌ و يا روانى همزمان با اختلال جنسى داشته‌اند كه شايع ترين آن افسردگى با ۱۵ درصد بوده است. ۳۰ درصد

 راجعان از رفتار درمانى و ۶/۲۲ درصد به دليل داشتن انتظارات درمانى سريع از دارو براى درمان اختلال جنسى

 ود استفاده كردند. ۶۸ درصد مراجعان يك بار مراجعه كردند اما ۳۲ درصد به دفعات مراجعه كرده‌اند كه نتايج

 رضايت آميز از درمان جنسى خود گرفته بودند.


• پيشگيرى به جاى درمان
دكتر رسول روشن استاد دانشگاه شاهد با اشاره به اين نكته كه نياز جنسى مثل ديگر نيازهاى انسان اگر به

 خوبى هدايت نشود منجر به اختلالات مى‌شود درباره انواع اختلالات جنسى مى‌گويد: «اختلالات جنسى

 انواعى دارند كه برخى از آن نپذيرفتن هويت جنسى، اختلال در كاركرد‌هاى جنسى در زمينه ميل جنسى،

 ارضاى ميل جنسى (ارگاسم) و زود انزالى و درد جنسى در زنان هستند».

وى با تاكيد بر پيشگيرى به جاى درمان مى‌گويد: «بهتر است به جاى اينكه به درمان اختلال جنسى بپردازيم

 پيشگيرى كنيم كه لازمه آن آموزش جنسى است. براى تربيت جنسى از زمان كودكى و زمان شيرخوارى

 دستورات دينى فراوانى داريم. در ازدواج در جامعه ما ضعفى است ما دست دو جوان را در دست هم مى‌گذاريم

 بدون اينكه به آنها آموزش داده باشيم. جامعه ما جامعه بازى نيست و محدوديت‌هايى دارد كه در بعضى جاها افراط آميز است. بايد به جوان بياموزيم كه ارتباط بيش از آنكه جنبه جسمى‌ داشته باشد جنبه روانى و عاطفى

 دارد. بايد به جوانان ويژگى‌هاى زنان و مردان آموزش داده شود. گاهى بحث آگاهى را كه مطرح مى‌كنيم بعضى

 تصورشان اين است كه مى‌خواهيم اشاعه فساد كنيم اما منظور از آگاهى دادن، اطلاعات در زمينه رفتار و

 اخلاق جنسى، ويژگى‌هاى عاطفى و روانشناختى زن به مرد و بالعكس و اينكه چگونه مى‌توان تضادها را به

 وحدت و يك انسجام عاطفى تبديل كرده است».

دكتر روشن معتقد است بسيارى باورهاى ما پيش از اينكه دينى و علمى‌ باشد عرفى و مطابق با باورهاى

 ساخته و پرداخته و به نوعى خرافات است. اينها را بايد از هم جدا كنيم. انديشمندان و مسئولان بايد پاسخگوى

 نيازهاى طبيعى و فطرى انسان‌ها باشند و اين پاسخگويى بايد در دو مرحله صورت گيرد يكى اينكه جنبه‌هاى

 تئوريك و نظرى اين معضل را بشكافند و در كنار آن به جامعه برنامه ارائه دهند. در حال حاضر ما تنها يك برنامه

 داريم. نقص و نه اثبات. الان مى‌گوييم كه توجه جوانان را به كارهاى علمى، اوقات فراغت و ورزش و... جلب كنيم

 اما راهى كه بتواند مسائل جنسى را حل كند ارائه داده نشده است.

در حال حاضر بسيارى از خانواده‌ها براى مشكلات جنسى به مراكز مراجعه نمى‌ كنند و اصلاً از آن حرفى نمى‌

 زنند و بنابراين مشكلات جنسى پوشيده است و نمى‌ توان از آن آمار دقيقى ارائه داد.در بررسى ميزان رقابت

 نسى در كاركنان زن دانشگاه علوم پزشكى كرمانشاه در سال ۸۴ كه توسط كتايون اسماعيلى انجام شد

 شخص گرديد ميانگين سن افراد ۷/۳۷ سال بوده است. ۹۱ درصد كارشناس و بقيه كاردان يا كارشناسى

 رشد بودند. ۲۳ درصد از كاندوم استفاده مى‌كردند، ۵۴ درصد همسران افراد داراى مدرك كارشناسى بوده اند،

 /۹۷ درصد افراد داراى اتاق خواب جداگانه بودند و ۷۸ درصد زنان و ۸۰ درصد مردان در كلاس‌هاى آموزش قبل از

 زدواج شركت نكرده بودند، ۶۰ درصد زنان جهت رابطه جنسى پيشقدم نمى‌ شدند و رضايت جنسى زنان در

 پژوهش انجام شده در حد متوسط بوده است.از اين نقطه نظر رفتار جنسى افراد با متن زيستى كه در آن

 زندگى مى‌كنند بسيار مرتبط است.

اين نكته در پژوهش دكتر اكرم خمسه در بررسى ارتباط ميان رفتار جنسى و طرحواره‌هاى نقش جنسيتى در دو

 گروه از دانشجويان متاهل مشخص شده است. در اين پژوهش آمده است رفتار جنسى جنبه مهمى‌ از كيفيت

 زندگى زناشويى است كه تركيبى از مفاهيم و نگرش‌ها، احساسات و فعاليت‌ها است و زنانگى و مردانگى را

 مجموعه‌اي از باورهاى فرهنگى تعريف مى‌كند. از لحاظ جنسى بين زنان و مردان بيشتر شباهت است تا تفاوت

 ما از لحاظ ارضاى جنسى مردان با ۹۰ درصد بيشتر از زنان رضايت جنسى دارند و زنان به ميزان ۶۰ درصد نسبت

 به مردان آزردگى و رنجش از رابطه جنسى شان بيشتر است. در همين رابطه زنانى كه الگوهاى كليشه‌اي زنانه

 مثل (عاطفى بودن، ملايم بودن و حساس بودن) را دارند نارضايتمندى آنها از رفتارهاى جنسى در خانواده‌ها

 بيشتر است برعكس آنها كه از الگوهاى انعطاف پذير زنانه و مردانه استفاده مى‌كردند رضايتمندى بيشترى داشتند.دكتر خمسه تاكيد مى‌كند بايد بر آموزش‌هاى قبل از ازدواج و با نگاه ويژه بر رفع بر كليشه‌هاى جنسيتى

 كار كنيم.

وى معتقد است يك رابطه جنسى خوب با يك برنامه ريزى، يادگيرى و گفت وگو توام است و اينكه رابطه جنسى

 بايد به طور ذاتى با مهارت و خبرگى توام باشد غلط است.

• گفتن از بايدها به جاى نبايدها
واقعيت قضيه: «در حال حاضر در جامعه افراد مختلف ديدگاه‌هاى متفاوت دارند همه معتقدند مشكل وجود دارد

 ولى وقتى مى‌خواهند آن را مطرح كنند فرهنگ ما جلو مى‌آيد و باعث مى‌شود به عنوان مسئله زشت از طرح آن

 عقب نشينى كنند. ما در حالت تضاد درونى هستيم».

دكتر سيدكاظم فروتن، دبير كنگره علمى‌ مشكلات جنسى و خانواده و متخصص كليه در ادامه تعريف واقعيت

 قضيه مى‌گويد: «متاسفانه در دانشگاه‌ها هم خيلى كمرنگ به بحث مشكلات جنسى پرداخته مى‌شود خيلى

 وقت‌ها در كلاس درس سريع از آن رد مى‌شوند چون نه استاد آمادگى صحبت از آن را دارد و نه دانشجو آمادگى پذيرش اين مطالب را».

مطابق با نتايج يك تحقيق مشاهده شده مرگ و مير افراد داراى نارسايى قلبى كه سلامت جنسى آنها برقرار

 ست ۵ برابر كمتر از افراد داراى نارسايى قلبى است كه سلامت جنسى ندارند.به علت نبود مراكز درمانى

 تخصصى در كشور براى درمان اختلالات جنسى آئين نامه‌اي با همكارى مسئولان معاونت سلامت وزارت

 بهداشت و درمان و اساتيد دانشگاه‌ها تنظيم شده و در حال حاضر در مرحله انتظار براى امضاى وزير بهداشت و درمان است.

اين آئين‌نامه در زمينه راه اندازى كلينيك‌هاى تخصصى بهداشت و سلامت خانواده زيرنظر دانشگاه علوم پزشكى

 كشور است.در حالى كه در اكثر كشورهاى دنيا آموزش جنسى را در مدارس از مقطع راهنمايى آغاز مى‌كنند در

 كشور ما در آخرين سال دبيرستان اين آموزش داده مى‌شود.

دكتر فرهاد جعفرى متخصص پزشكى اجتماعى كه بررسى را در مراكز درمانى داشته است مى‌گويد: «كيفيت

 كلاس‌هاى آموزشى در مراكز بهداشتى درمانى بسيار پايين است و آموزش‌ها بسيار سطحى و ابتدايى است و

 زوج‌ها هم تنها براى اينكه آزمايش‌هاى قبل از ازدواج را انجام بدهند و زودتر كارشان به انجام برسد دوره‌اي را

 مى‌گذرانند و مى‌روند. ما هنوز براى طرح برخى مسائل مشكل داريم مثلاً من در جلسه‌اي كه براى عده‌اي معلم

 صحبت مى‌كردم متوجه شدم هنوز ظرفيت لازم وجود ندارد. كاندوم انگار كلمه‌اي است كه اسم آن را نبايد گفت

. در حالى كه الان دنيا با آنومى‌ ايدز روبه رو است و دنيا تنها برايش يك دو راه پيدا كرده است، آموزش بهداشت

 و كاندوم. ما مى‌توانيم به درستى از آن حرف بزنيم».

دكتر فروتن معتقد است: «ما هميشه روى نبايدها كار كرديم و چيزى به نام بايد جايش نگذاشتيم. بالطبع جوان

 ما ممكن است نياز طبيعى اش را ناسالم اشباع كند. پس به جاى حل مشكلات به طور طبيعى آنها را ريشه يابى كنيم».
منبع: روزنامه شرق

 

شکست عاطفی

شکست عاطفی»، «شکست عشقی» یا هر نام دیگری که روی «نه شنیدن از کسی که دوستش داریم» یا «به هم خوردن یک رابطه عاطفی» بگذاریم، این پدیده یکی از رایج ترین اتفاق های دوران آشنایی یا نامزدی است

متاسفانه همانقدر که ما شیوه درست ارتباط برقرار کردن رابطه عاطفی را بلد نیستیم، همانقدر هم بلد نیستیم با تمام شدن یک رابطه کنار بیاییم. از افسردگی های کوتاه مدت گرفته تا خودکشی های موفق، واکنش هایی هستند که ما به تمام شدن رابطه عاطفی نشان می دهیم. اما آیا غیر از این واکنش های هیجانی راه دیگری هم برای کنار آمدن با این درد وجود دارد؟ روانشناسان می گویند می شود از همین اتفاق ناخوشایند حتی به عنوان یک فرصت برای شناختن خودمان و شیوه ارتباط برقرار کردنمان استفاده کرد.

یک شکست، چند واکنش

هر کسی یک جور به تمام شدن رابطه عاطفی واکنش نشان می دهد. خانم ها معمولا واکنش عاطفی تری نشان می دهند. درست یا غلط، آنها فکر می کنند چیز بیشتری از اقای طرف مقابلشان از دست داده اند. معمولا هم به «جوانی» یا «فرصت» از دست رفته برای برقراری یک رابطه طولانی مدت عاطفی دیگر اشاره می کنند.

چیزی که لااقل خانم ها مدعی اند در آقایان موضوعیتی ندارد اما در واقع اینگونه نیست. همه ما آدم ها وقتی با رابطه ای تمام شده روبرو می شویم حس می کنیم بخشی از وجودمان را در طرف مقابل جا گذاشته ایم. مرد و زن هم ندارد اما نوع واکنشی که در برابر این جا ماندن بخشی از وجود، نشان می دهیم به گذشته ما ربط دارد.

معمولا آقایانی که یک بار مادرشان را از دست داده اند، شدیدتر به تمام شدن رابطه عاطفی واکنش نشان می دهند. این «از دست دادن مادر» البته فقط به معنای از دست دادن فیزیکی مادر نیست. اگر مردی مادر نامهربان یا مستبدی داشته است در واقع انگار یک بار عاطفه مادری را از دست داده است.

حالا اگر او یک بار دیگر یک رابطه عاطفی دیگر (این بار معشوق) را از دست بدهد واکنش شدیدی نشان می دهد. آقایانی که به شدت به مادرشان وابسته بودند هم چندان تحمل شکست عاطفی را ندارند چون برای آنها همیشه محبت مادری بیش از اندازه لازم فراهم بوده و آنها هیچ گاه شکست های کوچک عاطفی را تمرین نکرده اند.

در مورد خانم ها قضیه برعکس است. برای خانم ها بن مایه رابطه عاطفی با جنس مخالفشان، در رابطه ای که با پدرشان داشته اند شکل گرفته است. برای همین خانم هایی که در کودکی پدری به شدت مستبد داشته اند یا برعکس به شدت به پدرشان وابسته بودند، چندان نمی توانند تمام شدن یک رابطه عاطفی را تاب بیاورند.

البته همه چیز هم به گذشته برنمی گردد. معمولا آنکسی که برای تمام کردن رابطه پا پیش گذاشته بیشتر احساس گناه را تجربه می کند و آن کسی که رابطه اش تمام شده، احساس قربانی بودن می کند.

اگر رابطه طولانی مدت تر باشد هر دو طرف حس می کنند هزینه بیشتری کرده اند و عمر بیشتری تلف کرده اند. اگر رابطه از مرز عاطفی گذشته باشد و جنسی شده باشد، خانم ها بیشتر از آقایان احساس زیان و ضرر می کنند.

دیگران و اطلاع داشتن دیگران هم بی تاثیر نیست. آنهایی که رابطه شان را در هاله ای از راز گذاشته اند و خیلی دوست داشتنشان را بروز نداده اند راحت تر با از دست دادن رابطه روبرو می شوند.

با تمام شدن رابطه عاطفی چه جور کنار بیاییم؟

راستش را بخواهید خیلی از مراجعان جوانی که این روزها به مراکز مشاوره مراجعه می کنند اولین مشکلشان تمام شدن یا به قول خودشان «کات شدن» یک رابطه عاطفی است. احساس عمیق «از دست دادن» است که آنها را راهی مراکز مشاوره کرده است. روانشناسان مختلف رویکردهای مختلفی برای درمان این حس منفی ناخوشایند دارند. اما به هر حال توصیه های زیر برای بیشتر این آدم ها کارساز است.

قدغن های بعد از کات شدن یک رابطه

خیلی ها بعد از تمام شدن یک رابطه عاطفی کارهای عجیب و غریبی انجام می دهند تا جایی که می توانید این کارها را انجام ندهید:

تا ۶ ماه جایگزین قدغن! شاید عمومی ترین واکنشی که به عنوان یک راه حل به ذهن کسی که رابطه عاطفی تمام شده ای در ذهنش وول می خورد، می رسد این است که با یک آدم دیگر رابطه عاطفی برقرار کند. او می خواهد به خودش یا به معشوق سابقش ثابت کند که مشکلی نداشته است و به راحتی می تواند با یک نفر دیگر به نتیجه برسد اما راستش را بخواهید این تصور کاملا غلط است.

تا وقتی که نفر جدید فقط یک واکنش به نفر قبلی باشد، هیچ وقت ما رابطه خوبی برقرار نخواهیم کرد. نفر جدید را ما معمولا یا دقیقا شبیه به آدم قبلی انتخاب می کنیم، یا دقیقا برعکسش و یا هر آدم جدیدی را با او مقایسه می کنیم.

یادتان باشد تا موقعی که خاطره معشوق قبلی در ذهن شما پررنگ است این کار در بهترین حالت یک نفر دیگر را بدبخت می کند و در بدترین حالت کلکسیونشکست های عشقی تان را کامل تر می کند.

پس لطفا مدتی که سوگوار عشق قبلی تان هستید به دنبال جایگزین نگردید. متوسط این مدت ۶ ماه است اما شما خودتان دماسنج خودتان باشید. تا وقتی که حرارت رابطه قبلی به رفتار شما جهت می دهد، لطفا رابطه جدیدی برقرار نکنید.

پناه بردن به «مواد وابستگی آور» قدغن! تمام شدن رابطه عاطفی می تواند یک نفر را به دام استفاده از مواد وابستگی آور(از مخدر بگیر تا الکل) بکشاند. خیلی ها اولین سیگارشان را بعد از تمام شدن یک رابطه عاطفی کشیده اند اما لطفا به خاطر خودتان هم که شده گریه ها و افسردگی های بعد از تمام شدن را به گیجی بعد از سیگار و الگل ترجیح دهید.

خیلی ها بعد از تمام شدن یک رابطه عاطفی، آدم مثبت تری می شوند. به شکست به عنوان یک فرصت برای خود شناسی نگاه می کنندبرای  این آدم ها دیگر نظر طرف مقابل مهم نیست. آنها به خودشان برگشته اند و جدا از رویدادهای رابطه عاطفی شروع کرده اند به اصلاح خودشان. تمام شدن یک رابطه عاطفی آدم را تمام عیار با خودش، عواطفش و فکرهایش روبرو می کند.

تمام شدن رابطه عاطفی می تواند یک بار دیگر تمام شکست های عاطفی زندگی را بیاورد جلو چشم آدم. این هم می تواند افسرده کننده باشد و هم سازنده. یعنی اینکه آدم می تواند این مشکل های وجودی را لااقل با خودش حل کند و خودخواهی همیشگی اش را کنار بگذارد.

یادتان باشد که شیوه های تکراری ارتباط برقرار کردن ما با دیگران ریشه در رابطه ای دارد که ما در کودکی با پدر یا مادرمان داشته ایم. می توانید از بالا به این شیوه های ارتباطی نگاه کنید و ببینید چرا دارید یک راه غلط ارتباط برقرار کردن را امتحان می کنید.

خیلی از ما بعد از تمام شدن یک رابطه عاطفی به شدت خودخواه می شویم. حس می کنیم قربانی شده ایم و همه چیزمان را از دست داده ایم. از زاویه دید طرف مقابل هم به رابطه نگاه کنید نگاه کردن از زاویه دید کسی که با ما بوده است و چیزهایی که او از دست داده، می تواند این خودخواهی ویرانگر ما را تعدیل کند.

حرف بزنید: سه راه قبلی راه حل هایی بود که می شد به تنهایی هم انجامش داد اما آدمیزاد بعد از تمام شدن رابطه عاطفی، از گیر کردن کلمه و بغض توی گلویش دارد خفه می شود. مشاور و روانشناس را برای همین موقع ها گذاشته اند. اگر پیش این متخصص ها رفتید که بهتر، وگرنه خودتان را پیش یک دوستِ صمیمی رازدارِ ترجیحا گرم و سرد چشیده روزگار، خالی کنید.

چکیده مطلب

واکنش به تمام شدن رابطه عاطفی می تواند بنا به شخصیت، جنسیت و نوع رابطه متفاوت باشد. جایگزین پیدا کردن تا ۶ ماه و پناه بردن به مواد وابستگی آور از قدغن های بعد از این اتفاق است. حرف زدن و نگاه کردن به شکست به عنوان یک فرصت خودشناسی هم از راهکارهای کنار آمدن با این شکست عاطفی است

تفاوت های بین زن و مرد

* زنان تشریفات را دوست دارند.
* مردان کمتر تشریفاتی هستند.

* زنان، رابطه گرا بوده و تمایل به تماشا و نظر دارند و استعداد بیشتری برای بینش و شهود از خود نشان می دهند.
* مردان، هدف گرا بوده و به عمل و آزمایش، بیشتر تمایل نشان داده و استعداد بیشتری برای ارائه دلیل و منطق دارند.

* زنان نفوذ همسران خود را راحت تر می پذیرند.
* مردان در مقابل نفوذ زنان از خود مقاومت نشان می دهند.

* ترس زنان بیشتر است تا خشم شان.
* مردان بیشتر از این که بترسند، خشمگین می شوند.

* زنان تحمل بیشتری در برابر رنج بدنی نشان می دهند تا رنج روحی.
* مردان در برابر رنج روحی، مقاومت بیشتری از خود نشان می دهند.

* زنان سعی دارند فرزندانشان، همواره راضی و راحت باشند.
* مردان، فرزندانشان را برای استقلال، مقابله با خطر و سختی ها آماده می سازند.

* مادر، همه فرزندان خود را به طور تقریبی یکسان دوست دارد؛ مهر و محبت او مشروط به اطاعت و بروز استعداد نیست.
* پدران، فرزندانی را که از آنان حرف شنوی داشته و در امر تحصیل، اجتماعی و حرفه اش موفق تر باشند، بیشتر دوست دارند.

* زنان در انتخاب همسر، مسایل بسیاری از جمله: وضع مالی، آینده، موقعیت اجتماعی، شغلی و ... را در نظر می گیرند.
* مردان سریع تر و راحت تر از زنان، درصدد ازدواج با همسر مورد علاقه شان برمی آیند.

* در چهره زنان، هنگام گفت و گو حالت های ترس، خشم، تعجب، آرامش، اضطراب و لذت به خوبی قابل رویت است.
* مردان در هنگام گوش دادن، خونسرد بوده و چهره شان دچار تغییرهای زیادی نمی شود.

* زنان هنگامی که اندیشه های غم انگیز و ناراحت کننده ای دارند، واکنش های هیجانی تر و احساسی تری را نسبت به مردان از خود بروز می دهند.
* مردان در برخورد با افکار غم انگیز و رویدادهای ناراحت کننده، احساس های خود را بروز نداده یا کمتر بروز می دهند.

* زنان در هنگام گفت و گو، جروبحث و بگومگوهای مختلف، مسایل منطقی را با عواطف و احساسات خود در هم می آمیزند و از رفتارهای کلامی و غیرکلامی خود، بیشتر و قوی تر استفاده می کنند.
* مردان در هنگام گفت و شنود، جروبحث و بگومگوها، بدون اینکه عواطف و احساسات خود را بروز دهند، می توانند خویشتن دار باشند، منطقی سخن بگویند و مستقل از احساسات خود عمل کنند.

* در صحنه زندگی اجتماعی، زنان بیشتر تساوی طلب هستند و همدردی، همدلی و ملاطفت بیشتری از خود نشان می دهند.
* در صحنه زندگی اجتماعی، مردان برتری طلب و مبارزه جو بوده و برای برتری خود، بیشتر تلاش می کنند. مردان بیشتر از زنان، پرخاشگر و تهاجمی هستند و رفتار خطرناک و غیراخلاقی بیشتری از خود نشان می دهند.

* احساس موفقیت در زنان، زمانی حاصل می شود که مورد تایید و تصدیق قرار گیرند.
* مردان زمانی خود را موفق و باارزش می دانند که به هدف هایشان برسند و اعتماد به نفس آنان زمانی بالاست که در انجام کارها موفق عمل کرده و خود را ثابت کرده باشند.

* در جریان زندگی، زنان، بیشتر به گذشته توجه می کنند و گوشه چشمی نیز به آینده دارند.
* مردان بیشتر به آینده توجه نشان می دهند و به راحتی می توانند گذشته را فراموش کنند.

* مسایل مالی و ثروت از نظر زنان، ایستا و غیردینامیک هستند. زنان با محافظه کاری در حفظ و نگهداری آن می کوشند و به طور کلی، بیشتر به نگه داری چیزهای موجود، دلبستگی دارند و نسبت به مردان کمتر ریسک می کنند.
* مسایل و ثروت از نظر مردان، دینامیک و غیرایستا هستند. مردان همواره در جهت افزایش و کسب پیروزی بیشتر، تلاش می کنند و به طور کلی، مردان فزونی طلب بوده و در جست و جوی پیروزی بیشترند و برای تحقق آرزوها و اهداف خود بیشتر ریسک پذیر هستند.

* زنان به گفت و گو علاقه مندند و با بیان مسایل، از فشار ناراحتی خود می کاهند.
* مردان سکوت را دوست دارند و به تنهایی به حل مسایل خود می پردازند.

* زنان شنونده خوبی هستند.
* مردان شنونده خوبی نیستند.

* زنان کارهایشان را با یک روند آرام، تدریجی، حرکت های ملایم، ظریف و ... به انجام می رسانند.
* مردان، کارهایشان را با نوسانات زیاد ولی آگاهانه و با حرکت های فراوان، مطمئن و محکم انجام می دهند.

* بدون درخواست کمک، اگر به خانمی پیشنهاد کمک شود، او آن را علامت مهر و محبت دانسته و در اغلب موارد پذیرای آن می شود.
* در نظر یک مرد، پیشنهاد کمک به او، به منزله این است که قدرت انجام کاری که به عهده گرفته است، ندارد و او از این پیشنهاد، آزرده شده و آن را نوعی توهین به خود تلقی می نماید.حتی ممکن است به آن اعتراض کرده و خشم خود را نشان دهد، چرا که مرد تصور می کند که خود می تواند از عهده کارهایش برآید.

* برای بیشتر زنان، گفت و شنود و هم دلی وسیله ارتباط عاطفی و احساسی است و زن با زبانش می خواهد با همسرش ارتباط برقرار کند.
* برای بیشتر آقایان، گفت و گو وسیله ارتباط و تبادل اطلاعات به حساب می آید. مرد با بدنش می خواهد با همسرش ارتباط برقرار کند.

* مرکز گویش زنان در دو نیم کره مغز قرار دارد و آنان برای صحبت کردن، هم زمان از دو نیم کره خود استفاده می کنند.
* مرکز گویش مردان فقط در نیم کره چپ مغز قرار دارد و نسبت به مرکز گویش زنان، کوچک تر است.

* دختران زودتر از پسران حرف زدن را شروع می کنند. تا 3 سالگی، 99 درصد صحبت، جامع است.
* پسران دیرتر از دختران حرف زدن را شروع می کنند. تا 4.5 سالگی، 99 درصد صحبت آنان جامع است.

* زنان در برقراری ارتباط، گوش دادن و فراگیری زبان، قوی تر از مردان عمل می کنند.
* مردان در ارتباط برقرار کردن، گوش دادن و فراگیری زبان، ضعیف تر از زنان عمل می کنند.

* ارتباط بین دو نیم کره مغز، در زنان حدود 15 درصد بیشتر از مردان است. زنان بین دو نیم کره مغز، ارتباط بهتری برقرار می سازند و توانایی بیشتری در انجام کارهای مختلف و چند وظیفه ای در یک زمان را از خود نشان می دهند. (در مجالس زنان، هم زمان چند نفر با هم صحبت کرده و حرف های یکدیگر را هم گوش می دهند.)
* ارتباط بین دو نیم کره مغز در مردان کمتر از زنان است؛ توانایی مردان در انجام کارهای مختلف و چند وظیفه ای هم زمان، از زنان کمتر است. (در مجالس مردان به طور معمول یک نفر صحبت کرده و بقیه گوش می دهند.)

* زنان اندیشه استقرایی دارند و از جزء به کل می رسند؛ خواهان احساس و عاطفه بیشتری هستند در تصمیم گیری مرددند؛ برای تصمیم گیری به اطلاعات بیشتری نیاز دارند، ولی به آسانی اشتباه های خود را قبول می کنند.
* مردان با شیوه قیاسی، استدلال می کنند و از کل به جزء می رسند و خواهان اطلاعات بیشتری هستند، سریعتر تصمیم می گیرند و کمتر حاضر می شوند به اشتباه های خود اعتراف کنند.

* زنان بیشتر از راه گوش (شنیدن) تحت تاثیر قرار می گیرند و محبت خود را بروز داده و عشق را انتخاب می کنند.
* مردان بیشتر از راه چشم (دیدن) عاشق می شوند.

* زنان به زندگی عشق می ورزند، عشق برای خانم ها همه زندگی محسوب می شود. زنان به احساس عشق، عنایت بیشتری دارند، همراه با آزاردوستی.
* مردان به روابط جنسی توجه دارند، همراه با دیگرآزاری. عشق برای مردان بخشی از زندگی است، مردان به کارشان عشق می ورزند و آن را عاشقانه انجام می دهند.

* تولید هورمون استروژن (هورمون جنسی زنانه) باعث کمتر شدن خشونت، کاهش پرخاشگری، ابراز وجود، رقابت و ... در زنان می شود. تولید هورمون زنانه، پیوندجویی را در زنان تقویت می کند.
* تولید هورمون تستسترون (هورمون جنسی مردانه) میل جنسی، پرخاشگری، تهاجم، رقابت، اتکا به نفس، حرکت های تند و ... را در مردان سبب می شود. تولید بیشتر این هورمون، مردان را به خشونت، تجاوزهای جنسی و بدرفتاری جنسی، حس رقابت، اتکا به نفس و رسیدن به هدف، سوق می دهد.

* میل جنسی در زنان کمتر از مردان است. زنان قلب مردان را می خواهند.
* میل جنسی در مردان بیشتر است. مردان جسم زنان را می خواهند.

* زنان جزئی نگر هستند، ماهرانه متوجه آهنگ های ظریف صدا، علائم ظاهری، حالت ها و تغییرهای چهره شده و از این طریق به علاقه ها، اندیشه ها و روحیه طرف مقابل به خوبی و سریع پی می برند؛ راست و دروغ حرف های طرف مقابل را به سرعت کشف می کنند.
* مردان کلی نگر هستند و به جزییات زیاد توجه نمی کنند لذا تمایل، احساسات و هیجان های طرف مقابل را از چهره اش به خوبی درک نمی کنند.

* زنان تصاویر معمولی و هیجانی را بهتر از مردان به خاطر می آورند.
* به یادآوردن تصاویر معمولی و هیجانی برای مردان، به آسانی صورت نمی گیرد.

* زنان در به خاطر آوردن چهره ها و اسامی، بهتر از جنس مذکر عمل می کنند و کمتر از مردان دچار فراموشی می شوند.
* مردان چهره و اسامی افراد را زودتر فراموش می کنند و بیشتر از زنان دچار "آلزایمر" می شوند.

* زنان در جوانی، مهربان و در پیری، تهاجمی و خشن می شوند.
* مردان در جوانی، خشن و خودخواه و در پیری، مهربان می شوند.

* بر اساس آمار موسسه "هاریس"، فقط 76 درصد از زنان، اعلام کرده اند که حاضر هستند با همسر کنونی شان ازدواج کنند.
* بر اساس آمار موسسه "هاریس"، 87 درصد مردان متاهل اعلام کرده اند که اگر قرار باشد دوباره ازدواج کنند، حاضرند با همسر کنونی شان ازدواج کنند.

* در یک ازدواج شکست خورده: زنان مسایل جدایی را به طور عمیق احساس می کنند، ولی چون رابطه گرا هستند، غم ناشی از تنها شدن و بیان مسایل شخصی و زندگی مشترک خود را به راحتی با دیگران بازگو می کنند و همچنین با گریه کردن، از فشارهای روحی و روانی خود می کاهند، در واقع، درد جدایی را کم می کنند.

* در یک ازدواج ناموفق: مردان احساس شکست از زندگی مشترک، درد جدایی و تنهایی را به طور عمیق احساس می کنند و غمگین می شوند، ولی پس از جدایی گریه نمی کنند و درد و غم ناشی از تنها شدن را در خود می ریزند؛ چون خصوصی ترین مسایل شخصی و زندگی مشترک خود را کمتر با دیگران در میان می گذارند، بنابراین ممکن است دچار ناراحتی های روحی و روانی شوند و جهت رهایی از فشارهای درونی، به مواد مخدر، الکل و دیگر تسکین دهنده ها پناه ببرند و دچار ناراحتی و انواع بیماری ها و ... هم می شوند.
 
از مقایسه خصوصیات و ویژگی های زنان و مردان، می توان نتیجه های زیر را به دست آورد:

1- زنان و مردان، مکمل یکدیگر هستند؛ ویژگی مردان، کمبودهای زنان و ویژگی های زنان، کمبودهای مردان را تکمیل می کند. به عبارت دیگر، هر کدام کمبودهای دیگری را برطرف می سازند، بنابراین اگر با یکدیگر هماهنگ شوند، در بسیاری از موارد، مسایل و مشکلات منطقی تر، عاقلانه تر و اصولی تر برطرف می گردند.

2- وقتی زن و مرد تفاوت های یکدیگر را بدانند و آنها را بپذیرند، ارتباط قوی و موثری بین آنان برقرار می شود و عشق، فرصت شکوفایی پیدا می کند. بنابراین، آگاهی از ویژگی های رفتاری زنان و مردان، در بهبود روابط همسران و ایجاد آرامش بیشتر و تنش کمتر، موثر می باشد.

3- یکی از علت های اصلی ستیزه ها و کشمکش های دائمی، عذاب آور و جان فرسا بین زن و شوهرها، این است که مردان، زنان را با "ویژگی های خود" ارزیابی می کنند و زنان، مردان را با "مقیاس خود" می سنجند. سنجش مایعات با متر و منسوجات با لیتر، همان قدر صحیح است که مردان و زنان، خصوصیات خود را با یکدیگر مقایسه کرده و به سنجش و ارزیابی هم بپردازند. چنین سنجش هایی به طور معمول، حس تحقیر یا برتری کاذب به دنبال دارد.

4- زنان در برخورد با مسایل و مشکلات، به جزئیات، توجه بیشتری داشته و احساسی تر عمل می کنند، ولی مردان در مقابله با مشکلات و مسایل، کلی نگری کرده و منطقی تر عمل می کنند.

5- در قیاس بین ویژگی های زنان و مردان، نبایستی فکر کنیم که خصوصیات مردان، از خصوصیات زنان بهتر است و یا برعکس. برای نمونه: آیا زایمان، رابطه گرایی، دوست داشتن تشریفات، محافظه کاری در حفظ ثروت ها، کارها را با یک روند  تدریجی انجام  دادن و ... صفت های خوب هستند یا بد؟ (ویژگی غالب در زنان). آیا مشکلات را در تنهایی و سکوت حل کردن، کمتر تشریفاتی بودن، کلی نگری در امور، از راه چشم عاشق شدن، به دنبال مسایل مالی، غیرایستا نگریستن و ... خوب هستند یا بد؟ (ویژگی غالب در مردان).

منبع: ماهنامه شادکامی و موفقیت